ترس را از زندگيتان بيرون کنيد


عاشقانه

مطالب خواندني

يادم مي آيد وقتي بچه بودم يک روز وقتي داشتم دوچرخه ام را مي شستم، آب شلنگ حياط قطع شد. من با ترس به شلنگ نگاه کردم و متعجب بودم که چرا آب آن قطع شده است. وقتي شلنگ را به سمت صورتم گرفته بودن تا دقيقتر بررسي کنم که چرا جريان آب قطع شده، ناگهان آب فوران کرد و خيسم کرد. آن موقع بود که صداي خنده دو نفر از دوستانم را شنيدم که از اذيت کردن من سرگرم شده بودند. بعد از گذشت چند دقيقه اعتراف کردند که چطور با بستن شير آب از جريان آن جلوگيري کرده اند. من هم ياد گرفتم که چطور در آينده برادر کوچکترم را به همان شيوه اذيت اين مثال خوبي است که نشان مي دهد که ترس با قدرت خدا براي فايده رسيدن به ما چه مي کند. ترس نيروي اهريمني است که جريان کمک رساني خداوند را قطع ميکند. وقتي مي ترسيم، جريان معنوي در ما قطع شده و احساس ناراحتي مي کنيم. ترس از فقدان، ترس از موفقيت، ترس از ثروت، ترس از ورشکستگي مالي، همه حالت هايي از ذهن هستند که اضطراب و استرس ناسالمي در ما ايجاد مي کند. قانون مغناطيس چيزهايي را که از آنها مي ترسيم به سمت ما مي کشاند. اضطراب ناشي از آن، ترسي که در ذهن ما رشد مي کند را تقويت کرده تا زمانيکه در عالم فيزيکي جلوه کند. وقتي به ماندگار شدن در اين ترس ادامه مي دهيم، قانون علت و معلولي، وضعيتي که از آن وحشت داشتيم را به وقوع مي رساند. اما چه چيز باعث ايجاد ترس در ما ميشود و چطور مي توانيم آن را متوقف اول بايد بفهميم که هيچ ترسي در خدا وجود ندارد. خدا به همه چيز واقف است، در نتيجه ترس در ذهن عموم غير ممکن است. اگر ما از تصوير خدا ساخته شده باشيم، آنگاه ترس ما چيزي نيست که خدا آن را به وجود آورده باشد، چيزي اکتسابي و قابل يادگيري است، در نتيجه قابل تغيير دوم اينکه، يک نوع خاص از ترس براي زندگي طبيعي است. اين جمله پاراگراف بالا را نقض نمي کند. اين ترس غريزي است و ما را از خطر حفظ مي کند، مثل ترس از قرار دادن دستمان در آتش. ترسي که در اين مقاله مورد نظر ماست، ترسي اکتسابي است و بر رويکرد ما درمورد پول، کار، روابط و از اين قبيل که در ذهن خودآگاه ما وجود دارد، تاثير مي گذارد. ما بايد بتوانيم اين دو نوع ترس را از هم تشخيص دهيم. يکي از اين ترس ها، غريزي است که براي زندگي ما مفيد و لازم است، و ديگري ترس اکتسابي است که براي رشد و تکامل ما مضر و زيان بخش است. با يکي ديگر از تجربيات گذشته ام، برايتان مثال مي وقتي بچه بودم هيچ تصوري از ترس هاي مالي و اقتصادي نداشتم. اما برعکس پدرم طي دوران مشکلات اقتصادي بزرگ شده بود. تجربه او از فقدان هاي مالي باعث شده بود هميشه ترس داشته باشد که به اندازه کافي پول نداشته باشد. و مطمئناً هيچ وقت هم بيشتر از يک حقوق ماهيانه ناچيز بيشتر نداشت. من هم با توجه به گفته هاي هميشگي "ما استطاعت خريد فلان چيز را نداريم" يا "نيازي به داشتن فلان چيز نداريم" يا "پول که علف خرس نيست،" ترس مالي را ياد گرفتم و ساليان سال با من بود تا اينکه ورشکست وقتي پدر و مادر يکي از بهترين دوستانم از هم طلاق گرفتند، اين ترس در من به وجود آمد که نکند پدر و مادر من هم از هم جدا شوند. و نتيجه اين شد که آنها هم از هم طلاق گرفتند. آنوقت اين ترس در من ريشه دواند که مبادا وقتي ازدواج کردم طلاق بگيرم و آشکار است که خودم هم طلاق پس وقتي اين نوع ترس ها را ياد گرفتيم، چطور مي توانيم آنها را تغيير دهيم؟ من عقيده دارم وقتي بدانيم چه ترس هايي داريم و اين ترس ها از کجا ريشه مي گيرند، آنوقت مي توانيم از وقوع آنها جلوگيري کرده و خود را از شر آنها خلاص کنيم. اگر هيچ ترسي در خدا نباشد، پيشنهاد من اين است که از آنجا شروع خدا روح است—قادر مطلق، عالم مطلق و حاضر مطلق در خودآگاه. در خودآگاه خدا هيچ ترسي وجود ندارد. حاضر مطلق يعني خدا هميشه و همه جا در هر لحظه وجود دارد. پس چرا بايد بترسيم؟ آيا به خاطر اين نيست که خود را از حضور آگاه خداوند جدا کرده ايم؟ اگر کاملاً در زمان حال نباشيم، بخشي يا همه وجود من ممکن است در گذشته يا آينده باشد. وقتي درمورد آينده و حوادث احتمالي که ممکن است در آن پيش آيد فکر ميکنم، احساس ترس مي کنم. وقتي خودم را کاملاً به دنياي حال مي آورم، ترس هايم فروکش مي کند. مي بينيد، همين الان، در همين لحظه، خوبم. وقتي شروع به "چه مي شود" "چه مي شود" ها مي کنم است که ترسم شروع مي اين باور من است که وقتي ترسي در خدا نباشد، ترس وضعيتي غيرطبيعي و درنتيجه يک "گناه" خواهد بود. (تعريف من از گناه هر کاري است که شما را از حضور خداوند دور کند). ترس، عصبانيت، قضاوت، نفرت يا دشمني حالاتي از ذهن انسان هستند نه ذهن الهي. اينها افکاري اکتسابي هستند درنتيجه مي توانيم آنها را در مغزمان اصلاح بعنوان يک حالت ذهني اکتسابي، ترس با جدا شدن ذهن انسان از ذهن خداوند ناشي مي شود. براي اصلاح اين وضعيت فرد بايد ذهن خود را با خودآگاه ذهن خداوند در يک رديف قرار دهد. از آنجا که ترس از ذهن نشات مي گيرد، در همانجا هم مي توان آنرا اصلاح کرد. در زير به چند توصيه عملي براي اصلاح اينگونه افکار عنوان مي 1. فکر مبني بر ترستان را که نيازمند اصلاح و درمان است شناخته و تشخيص 2. بايد بدانيد که اين وضعيت ترس آور زياني به رشد فکريتان نمي رساند. اين وضعيت ها تاثيرات شکل هاي مختلف افکار هستند. يک فکر مبني بر ترس جايي است که نياز به اصلاح و درمان در آن ديده مي شود. اين وضعيت مي تواند سرانجام به نفع من کار کند، گرچه ممکن است به نظر زيان آور و مضر برسد. براي مثال: بااينکه موقعيت درماندگي و ورشکستگي مالي به فرد ياد مي دهد چطور با پول کمتر زندگي خود را بگذراند، ترس از ناامني مالي را مي توان با درمان، اصلاح 3. ترس را در آغوش بگيريد و بگوييد، "حضور خداوند در من بيشتر از حضور ترس در من 4.  افکار و ذهن خودآگاه خود را کاملاً به زمان حال بياوريد. بدانيد که در اين لحظه همه چيز خوب است و هيچ کمبودي نداريد. يادتان باشد، "خداوند هميشه و همه جا با طور ديگري هم مي توان به آن نگاه کرد: هروقت با موقعيتي برخورد مي کنيد، تصور کنيد 360 نتيجه ممکن براي آن وجود دارد. نتيجه اي که ممکن است در ذهنتان تجسم کنيد فقط يکي از اين 360 نتيجه ممکن است و 359 نتيجه ديگر باقي مانده است. خداوند عالم مطلق است. اين يعني احتمالات و امکانات بي نهايت هستند. احتمالات نامحدود بسيار بيشتر از 360 احتمال است. اگر انرژيمان را فقط روي يک احتمال مبني بر ترس متمرکز کنيم، يعني احتمالات ديگري را که خداوند مي تواند براي ما فراهم کند را ناديده گرفته ايم. با اين طرز تفکر محدود، بديهي است که از آينده خود خواهيم با به خط کردن افکارمان با افکار خداوند، ترس در ما از بين مي رود. ما اينکار را انجام مي دهيم چون کاملاً حاضر هستيم و از حضور خداوند آگاهيم. ما بايد ترس هايمان را بشناسيم، آنها را اصلاح و درمان کنيم، و آنها را با باورهايي نيرومند جايگزين کنيم و اجازه بدهيم که ايمان رساننده نعمت ها و موهبات بي پايان خداوند براي ما باشد.


نوشته شده در دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 23:6 توسط mmmmm| |


Power By: LoxBlog.Com